گزارش خطا در معنی کلمه 'garlic'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: (گ‌ش‌) سیر

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: سیر

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. wild QUANT. clove VERB + GARLIC peel | chop, crush GARLIC + NOUN clove | bread | sausageFOOD

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: noun seasoning: Garlic is used to season foods.

Simple Definitions

3 general:: noun an onionlike plant with a strong flavor: Garlic is a vital part of Italian cooking.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :