گزارش خطا در معنی کلمه 'abound'
برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن
کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت
'معانی جدید'
معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه
'ارسال'
کلیک کنید
.
فارسی
شبکه مترجمین ایران
شبکه مترجمین ایران
شبکه مترجمین ایران
شبکه مترجمین ایران
شبکه مترجمین ایران
english
1
general::
verb plentiful, flourish: Fish abound in the lake.
Simple Definitions
2
general::
abound in/with sth If something abounds in/with other things, it has a lot of them • The coast here abounds with rare plants.
Cambridge-Phrasal Verbs