گزارش خطا در معنی کلمه 'gloomy'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: تاریك‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: غم‌ افزا

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: افسرده‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: دلگیر

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: غمگین

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: غمناک

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: تیره‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be, feel, look, seem, sound | become, get Now, don't start to get gloomy. | remain ADV. decidedly, very The future looked decidedly gloomy. | far from The committee's view was in fact far from gloomy. | pretty, rather PREP. about Her trainer was even more gloomy about the prospects for British tennis.

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: adj. dismal: It was a cold gloomy day.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :