گزارش خطا در معنی کلمه 'gnaw'
برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن
کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت
'معانی جدید'
معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه
'ارسال'
کلیک کنید
.
فارسی
شبکه مترجمین ایران
2
عمومی::
كندن (با گاز یا دندان)
شبکه مترجمین ایران
شبکه مترجمین ایران
شبکه مترجمین ایران
english
1
general::
gnaw away at sth to gradually reduce or spoil something • Bad debts are continuing to gnaw away at the bank's profits.
Cambridge-Phrasal Verbs
2
general::
verb tormented: The thought of leaving gnawed at him. verb chewed: The rats gnawed through the rope.
Simple Definitions