گزارش خطا در معنی کلمه 'govern'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: حكمرانی‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: حاكم‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: حكومت‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: تابع‌ خود كردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   verb ADV. well | directly The colony was governed directly from Paris. VERB + GOVERN be fit/unfit to He accused the opposition party of being unfit to govern.

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: verb rule: The people will govern themselves. verb dictate: Money will govern what we can do.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :