گزارش خطا در معنی کلمه 'grid'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: توری‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: سیخ‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: سیخ‌ شبكه‌ای‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: شبکه

واژگان شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: رشته‌ های‌ درهم‌ و برهم‌ راه‌ اهن‌ و

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun pattern of lines that cross each other ADJ. rectangular, square | regular GRID + NOUN line, pattern, square, system The artist drew a set of grid lines over the area to be painted. system of squares drawn on a map GRID + NOUN line, reference, square The grid lines on the map run north-south. An Ordnance Survey grid reference gives the position of a place to within 100 metres. system of electric cables ADJ. national | electricity GRID + NOUN system Power can be fed from wind generators into the electricity grid system.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :