گزارش خطا در معنی کلمه 'grit'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 کشاورزی:: سنگریزه های کوچک خورده شده توسط پرندگان و مورد استفاده برای سنگدان برای خرد کردن خوراک

اصطلاحات پیشنهادی دکتر حسن مهربانی یگانه

2 عمومی:: شن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: ثبات‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: خاك‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: استحكام‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: سنگریزه‌

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: ریگ‌

شبکه مترجمین ایران

8 عمومی:: ماسه‌ سنگ‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun small pieces of stone QUANT. bit, piece A bit of grit had got into my eye. courage/determination ADJ. sheer, true VERB + GRIT have Don't give in yet. You have more grit than that. | display, show The team showed their true grit and played a magnificent game. | take It takes sheer grit to stand up to a bully like that.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :