گزارش خطا در معنی کلمه 'gum'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: وسیع‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: انگم‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: درخت‌ صمغ‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: لثه‌ دندان‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: صمغ‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: چسب‌

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: قی‌ چشم‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. lower, upper | toothless The old man smiled to reveal toothless gums. | bleeding, swollen GUM + NOUN disease

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: gum sth up [ M often passive ] to prevent something from working or opening in the usual way by covering it with a sticky substance • When I woke up this morning my eyes were all gummed up.

Cambridge-Phrasal Verbs

3 general:: noun chewing candy: She loved to chew gum.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :