گزارش خطا در معنی کلمه 'habitable'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: قابل‌ سكنی‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be | remain | make sth, render sth They've done their best to make the house habitable. | consider sth The houses were not considered habitable. ADV. barely The room was barely habitable.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :