گزارش خطا در معنی کلمه 'haemorrhage'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: خون‌ روی‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

2 عمومی:: نزف‌ الدم‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

3 عمومی:: خون‌ ریزش‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general::   noun ADJ. massive, severe | recurrent | acute The patient died from acute cerebral haemorrhage. | brain, cerebral VERB + HAEMORRHAGE have, suffer Twelve hours later she suffered a massive brain haemorrhage. | die from/of | halt, stop (both usually figurative) The company is desperate to halt the haemorrhage of skilled staff.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :