گزارش خطا در معنی کلمه 'hallucination'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: خیال‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: تجسم‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: توهم‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: خط‌ای‌ حس‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: وهم‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: اغفال‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. mild | weird | auditory, visual | drug-induced VERB + HALLUCINATION have For a moment I thought I was having hallucinations. | cause, induce

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :