گزارش خطا در معنی کلمه 'harbour'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: بندرگاه‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: پناهگاه‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: رفع مسئولیت

واژگان شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: لنگرگاه‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: پناه‌ دادن‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: پناه‌ بردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. deep, deep-water | good, safe, sheltered | natural | busy | picturesque, pretty | fishing VERB + HARBOUR have The town has a small natural harbour. | come into, go into, enter They entered the harbour with flags flying. | go out of, leave HARBOUR + NOUN wall PREP. in (a/the) ~ The fishing fleet is in harbour. the activity in the harbour | into (a/the) ~ The damaged vessel was towed into harbour. | out of a/the ~ We sailed out of the harbour at daybreak. PHRASES the entrance to/the mouth of a harbour

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :