گزارش خطا در معنی کلمه 'hay'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: یونجه‌ خشك‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: گیاه‌ خشك‌ كرده‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: حشك‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: علف‌ خشك‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: see HIT THE HAY; MAKE HAY WHILE THE SUN SHINES; ROLL IN THE HAY; THAT AIN'T HAY.

American Heritage Idioms

2 general:: noun fodder: The horses rested and ate hay.

Simple Definitions

3 general::   noun QUANT. bale VERB + HAY cut, harvest, make The freshly harvested hay was taken into the big hay barn. They make hay to feed the cattle in winter. HAY + NOUN meadow | bale | barn, loft PREP. in the ~ The children were playing in the hay.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :