گزارش خطا در معنی کلمه 'hearsay'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: اوازه‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

2 عمومی:: سخن‌ افواهی‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

3 عمومی:: خبر

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

4 عمومی:: شایعه‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

5 عمومی:: مسموعات‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

6 عمومی:: شنیده‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general::   noun VERB + HEARSAY be based on, rely on Her judgements are based on hearsay rather than evidence. HEARSAY + NOUN evidence PREP. by ~ She discovered a world of parties and pleasure she had hitherto only known by hearsay. | from ~ They started to piece the story together from hearsay.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :