گزارش خطا در معنی کلمه 'hen'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 کشاورزی:: مرغ های ماده بالغ از جمله مرغ، بوقلمون، اردک، کبوتر، فازن و غیره

اصطلاحات پیشنهادی دکتر حسن مهربانی یگانه

2 عمومی:: مرغ‌ خانگی‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: مرغ بالغ

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: ماكیان‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: مرغ‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: مرغ

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. speckled | battery, free-range | mother She fussed around like mother hen. | broody VERB + HEN keep HEN + VERB lay (eggs) The hen layed three beautiful speckled eggs. | cackle, cluck, squawk I could hear the hens clucking in the farmyard. | roost | peck, scratch The hens pecked hopefully at the dusty floor. HEN + NOUN coop, house, roost

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: see MAD AS A HORNET (WET HEN); SCARCE AS HEN'S TEETH.

American Heritage Idioms

3 general:: noun female fowl: We saw a hen and four little chicks.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :