گزارش خطا در معنی کلمه 'herb'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: بوته‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: شاخ‌ وبرگ‌ گیاهان‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: علف‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: رستنی‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: گیاه‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. dried, fresh | mixed Add a teaspoonful of mixed herbs. | aromatic, fragrant | culinary, medicinal QUANT. bunch VERB + HERB garnish sth with Serve cold, garnished with fresh herbs. HERB + NOUN bed, border, gardenFOOD

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: noun spices: We use many herbs in cooking.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :