گزارش خطا در معنی کلمه 'honey'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: شهد

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: عسلی‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: عسل‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: (مج)

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: (مج) محبوب‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: انگبین‌

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: عسل

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. clear | runny | wild QUANT. dollop | jar, pot VERB + HONEY make, produce learning how bees make honey a jar of locally-produced honey | gather to gather honey from the hive | spread (sth with) He spread some honey on his bread. HONEY + NOUN bee PHRASES as sweet as honeyFOOD

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :