گزارش خطا در معنی کلمه 'housekeeping'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: اداره‌ منزل‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: خانه‌ داری‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. careful, good, prudent The company has made considerable savings through good housekeeping, such as avoiding wastage. | bad, poor My financial problems were made worse by my bad housekeeping. HOUSEKEEPING + NOUN allowance, money Her husband spent the housekeeping money on gambling.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :