گزارش خطا در معنی کلمه 'idle'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: بیهوده‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: غیرفعال (سیم کارت)

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: تنبل‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: غیرفعال

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: بی‌ اساس‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: بی‌ پروپا

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: درجا کار کردن (خودرو؛ قایق)

شبکه مترجمین ایران

8 عمومی:: تنبلی کردن

شبکه مترجمین ایران

9 عمومی:: بیكار

شبکه مترجمین ایران

10 عمومی:: بیخود

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: idle sth away [ M ] to spend a period of time relaxing and doing very little • We idled away the hours drinking and playing cards.

Cambridge-Phrasal Verbs

2 general::   adj. lazy VERBS be | become ADV. very | bone (informal), totally She never lifts a finger to help. She's bone idle. | rather not in use VERBS be, lie, sit, stand Half their machines are lying idle. The pumps are standing idle. | remain | leave sth, make sth The land was left idle for years.

Oxford Collocations Dictionary

3 general:: adj. lazy: He was idle most of the time. verb wasted: They idled the afternoon away. verb ran slowly: He idled the engine of the car.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :