گزارش خطا در معنی کلمه 'immaterial'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: معنوی‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: غیر مادی‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: بی‌ اهمیت‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: مجرد

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: جزئی‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be, prove, seem | become ADV. completely, entirely, quite, wholly The condition of the car is quite immaterial as long as it works. | almost, virtually | relatively PREP. to These facts are immaterial to the problem.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :