گزارش خطا در معنی کلمه 'immoral'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: بد سیرت‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: بد اخلاق‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: هرزه‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: فاسد

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: زشت‌ رفتار

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be, seem, sound | condemn sth as, consider sth, regard sth as, think sth He condemned the government's action as immoral. ADV. downright, quite, totally, utterly | rather, slightly, vaguely That sounds vaguely immoral.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :