گزارش خطا در معنی کلمه 'impair'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: زیان‌ رساندن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: معیوب‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: خراب‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb to cause to diminish as to strength or value: His breathing becomes impaired by pollen.

Simple Definitions

2 general::   verb ADV. dramatically, gravely, greatly, seriously, severely, significantly, substantially | directly factors which directly impair memory PHRASES badly impaired Her sight is badly impaired. | hearing/mentally/visually impaired the problems faced by people who are hearing impaired

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :