گزارش خطا در معنی کلمه 'impassable'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: صعب‌ العبور

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: غیر قابل‌ عبور

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: بی‌ گدار

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: نا گذرا

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be | become | remain | make sth | think sth The river's broad mudflats were thought completely impassable. ADV. completely, totally The mud made the roads impassable. | almost, virtually

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :