گزارش خطا در معنی کلمه 'impassive'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: پوست‌ كلفت‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: بیحس‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: بی‌ عاط‌فه‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: تالم‌ ناپذیر

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: خونسرد

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be, sit, stand | become | remain ADV. completely, quite, totally | almost Her expression was cool, almost impassive. | rather | usually A smile transformed her usually impassive face.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :