گزارش خطا در معنی کلمه 'impersonal'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 حسابداری و مالی:: غیرشخصی

واژگان شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: غیردوستانه

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: بی روح

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: بی‌ فاعل‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: فاقد شخصیت‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: سرد

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: غیرشخصی‌

شبکه مترجمین ایران

8 روان شناسی و مشاوره:: غیرشخصی

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. not showing friendly human feelings VERBS be, seem | become | find sth I find the atmosphere there rather impersonal. ADV. very | totally | a bit, rather | coldly, coolly His voice was coolly impersonal. | oddly not referring to any particular person VERBS be | keep sth I think we should keep things entirely impersonal. ADV. absolutely, completely, entirely, totally

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :