گزارش خطا در معنی کلمه 'impertinence'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: (impertinency) جسارت‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: گستاخی‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: بی‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: فضولی‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: نامربوط‌ی‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. gross I consider his remark a gross impertinence. VERB + IMPERTINENCE have She had the impertinence to suggest I needed a holiday. PHRASES the height of impertinence

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :