گزارش خطا در معنی کلمه 'impracticable'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: اجراء نشدنی‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: بیهوده‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: غیر عملی‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be, prove, seem | become | make sth, render sth The damage it would cause makes the idea utterly impracticable. | consider sth, find sth This idea was considered completely impracticable. ADV. highly | completely, quite, totally, utterly

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :