گزارش خطا در معنی کلمه 'imprint'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: زدن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: منقوش‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: گذاردن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: تصویر

واژگان شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: مهر زدن‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: نشاندن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. indelible, permanent | unmistakable VERB + IMPRINT bear The ceramics bore the imprint of Luca della Robbia. | leave, make Glaciation has left a permanent imprint on the landscape. (figurative) The sinister atmosphere of the place left an indelible imprint on my memory. PREP. ~ on/upon

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :