گزارش خطا در معنی کلمه 'improvise'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: انا ساختن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: بالبداهه‌ساختن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: تعبیه‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

4 روان شناسی و مشاوره:: بداهه‌گویی

واژگان شبکه مترجمین ایران

5 روان شناسی و مشاوره:: بداهه‌گویی

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   verb ADV. hastily We hastily improvised a screen out of an old blanket. VERB + IMPROVISE have to There isn't much equipment. We're going to have to improvise.

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: verb to invent, compose without preparation: We had to improvise the sudden unexpected ceremony.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :