گزارش خطا در معنی کلمه 'inactive'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: بی‌ حال‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: غیر فعال‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: سست‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: ناكنش‌ ور

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: غیرفعال

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: بی‌ اثر

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: بی‌ كاره‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be | become | remain ADV. totally He had been totally inactive for two weeks. | fairly, relatively | physically, sexually | economically, politically

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :