گزارش خطا در معنی کلمه 'inactivity'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: ركود

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: عدم‌ فعالیت‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. relative Her most brilliant work was done during several months of relative inactivity. | economic, political | enforced It was good to be home again after the enforced inactivity of the hospital bed. PHRASES a period of inactivity The job entailed long periods of inactivity.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :