گزارش خطا در معنی کلمه 'incline'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: مستعد شدن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: سرازیر

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: متمایل‌ شدن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: خم‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: كج‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   verb bend forward ADV. slightly Luke inclined his head slightly in acknowledgement. | graciously, politely lean/slope ADV. gently, steeply PREP. towards The land inclined gently towards the shore.

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: incline to/towards sth to think that a belief or opinion is probably correct • I incline to the view that peace can be achieved.

Cambridge-Phrasal Verbs

3 general:: noun slant: The incline was steep up the hill. verb tend: I am inclined to believe her.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :