گزارش خطا در معنی کلمه 'incompetent'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 مهندسی پزشکی:: ناتوان در انجام

واژگان شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: بی‌ كفایت‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: نالایق‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: ناشایسته‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: غیر كافی‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: نا مناسب‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS appear, be | adjudge sb/sth, consider sb/sth I know my boss considers me incompetent. ADV. grossly, hopelessly, singularly a grossly incompetent piece of reporting | completely, totally, utterly | managerially, socially, technically | mentally PREP. at He is utterly incompetent at his job.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :