گزارش خطا در معنی کلمه 'armchair'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: صندلی دسته‌دار

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. big, deep, large | comfortable, comfy | battered, old, worn | leather, upholstered, wicker, wooden VERB + ARMCHAIR be seated in, be slumped in, be sprawled in, sit in | collapse into, flop into, throw yourself into | curl up in, ease yourself into, settle into He eased himself into the big armchair.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :