گزارش خطا در معنی کلمه 'armour'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: (نظ‌) زره‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: سلاح‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: زره‌ پوش‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: زرهی‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: جوشن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. full, heavy | light | body the police should be protected by body armour. | protective VERB + ARMOUR have on, wear | put on, take off | penetrate, pierce An arrow had pierced his armour. PREP. in ~ warriors in full armour PHRASES a suit of armour He wore a suit of heavy armour and carried a sword.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :