گزارش خطا در معنی کلمه 'indiscretion'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: بی‌ خردی‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: بی‌ احتیاط‌ی‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: بی‌ ملاحظ‌گی‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: بی‌ عقلی‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. serious | minor, slight, small | personal | political | youthful | dietary, sexual VERB + INDISCRETION commit He had committed a minor sexual indiscretion. | regret I instantly regretted my indiscretion and asked her to keep the news to herself. | report He had never forgiven her for reporting his indiscretion in front of his friends.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :