گزارش خطا در معنی کلمه 'inefficiency'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: بی‌ عرضگی‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: عدم کارایی

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: عدم‌ كاردانی‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: بی‌ ظ‌رفیتی‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: بی‌ كفایتی‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. gross | inherent | bureaucratic, economic, managerial VERB + INEFFICIENCY cause, create, lead to, make for Conflict between management and workers makes for inefficiency in the workplace. | minimize, reduce | overcome, root out We need to root out inefficiencies in the production process. INEFFICIENCY + VERB arise This type of inefficiency arises because workers and management are ill-equipped.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :