گزارش خطا در معنی کلمه 'array'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمران:: رشته

واژگان شبکه مترجمین ایران

2 کامپیوتر و شبکه:: آرایه

واژگان شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: ارایه‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: صف‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: آرایه دوقطبی دوقطبی

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: منظ‌م‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: اراستن‌

شبکه مترجمین ایران

8 عمومی:: رژه‌

شبکه مترجمین ایران

9 عمومی:: درصف‌ اوردن‌

شبکه مترجمین ایران

10 عمومی:: نظ‌م‌

شبکه مترجمین ایران

11 عمومی:: ارایش‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. broad, diverse, extensive, huge, vast, wide | bewildering, colourful, confusing, dazzling, fascinating, fine, formidable, glittering, impressive, remarkable, rich, splendid, staggering, stunning, wonderful a dazzling array of talent VERB + ARRAY have, offer, provide The store offers a bewildering array of garden tools. | be faced with The customer is faced with a formidable array of products. | choose from, select from It is difficult to choose from the vast array of wines on offer.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :