گزارش خطا در معنی کلمه 'inflict'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: ضربت‌ زدن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: تحمیل‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: ضربت‌ وارد اوردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   verb ADV. deliberately When someone deliberately inflicts damage, it is a matter for the police. | maliciously, negligently (both law) He was charged with maliciously inflicting grievous bodily harm. PREP. on/upon They inflicted a humiliating defeat on their rivals.

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: verb cause to happen: The war will inflict much damage to the city.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :