گزارش خطا در معنی کلمه 'inhibition'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: بازداری‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: جلوگیری‌ از بروز احساسات‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun VERB + INHIBITION have (no) | show (no) | get rid of, lose, overcome The children, at first shy, soon lost their inhibitions. PREP. without ~ Young children will participate in a drama class without inhibition. | ~ about They had no inhibitions about voicing their feelings. | ~ against an inhibition against certain behaviour

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :