گزارش خطا در معنی کلمه 'inscribe'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: نوشتن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: نقش‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: حجاری‌ كردن‌ روی‌ سط‌وح‌ و ستونها

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb write, carve or engrave on a surface: They inscribed his name on the memorial.

Simple Definitions

2 general::   verb ADV. personally The volume had been personally inscribed by the author. | suitably He sent me a number of his books, all suitably inscribed. PREP. on Her name was inscribed on the watch. | with The watch was inscribed with her name.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :