گزارش خطا در معنی کلمه 'inscription'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: ثبت‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: ثبت

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: نوشته‌ خط‌ی‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: كتیبه‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: نوشته‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: سنگ‌نبشته

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: نقش‌

شبکه مترجمین ایران

8 تاریخ:: کتیبه

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. faded | famous | dedicatory, funerary, memorial, monumental | Greek, Latin, etc. VERB + INSCRIPTION bear, carry, have The monument carries the inscription: ‘To the fallen in two world wars’. | carve, engrave an inscription carved in the stone INSCRIPTION + VERB bear sth, read sth, record sth, say sth, show sth, tell sb sth The inscription bears the date 1655. The simple inscription on her grave reads: ‘She sleeps in peace.’

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :