گزارش خطا در معنی کلمه 'insert'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: جا دادن‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: در جوف‌ چیزی‌ گذاردن‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: داخل‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: الحاق‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   verb ADV. carefully, gently PREP. between The English translation is inserted between the lines of text. | in/into Fine needles are gently inserted into the patient's skin. | through A probe was inserted through his mouth.

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: verb enclose: We will insert a page into each book.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :