گزارش خطا در معنی کلمه 'instrumental'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 کشاورزی:: ابزاری

واژگان شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: الت‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: وسیله‌ ساز

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: وسیله‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: سودمند

واژگان شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: مفید

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: قابل‌ استفاده‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. important in making sth happen VERBS be | become ADV. highly | largely | partly PREP. in They were highly instrumental in bringing the business to Newtown. being only a means to an end VERBS be ADV. very | purely | merely | essentially

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :