گزارش خطا در معنی کلمه 'insurmountable'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: فائق‌ نیامدنی‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: غیر قابل‌ عبور

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: غیر قابل‌ تفوق‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: بر

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS appear, be, prove, seem The age barrier appeared insurmountable. | become | remain ADV. nearly, virtually | apparently, seemingly They were now faced with seemingly insurmountable technical problems.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :