گزارش خطا در معنی کلمه 'intellect'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: قوه‌ درك‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: هوش‌

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: فهم‌

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: سابقه‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: عقل‌

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: خرد

شبکه مترجمین ایران

7 فلسفه:: عقل-فاهمه

واژگان شبکه مترجمین ایران

8 علوم اجتماعی و جامعه شناسی:: قوه درک

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun ability to learn and think: Intellect is highly regarded in the academic community.

Simple Definitions

2 general::   noun ADJ. brilliant, considerable, formidable, keen, powerful, superior, sharp | limited, low, weak | creative, rational, scientific | human VERB + INTELLECT have She has a formidable intellect. | exercise He enjoyed exercising his intellect in analysing the controversies of his day.

Oxford Collocations Dictionary

3 general:: noun intelligence: It takes intellect to do the job.

Simple Definitions

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :