گزارش خطا در معنی کلمه 'intercom'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: (intercommunication system) دستگاه‌ مخابره‌ داخل‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun INTERCOM + VERB buzz, sound INTERCOM + NOUN system PREP. on the ~ I spoke to her on the intercom and said I'd call round later. | over the ~ Mr Jack's arrival was announced over the intercom.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :