گزارش خطا در معنی کلمه 'intolerable'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: تحمل‌ ناپذیر

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: دشوار

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: تن‌ در

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: غیر قابل‌ تحمل‌

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: سخت‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be, prove, seem | become | make sth The constant pain made her life intolerable. | consider sth, find sth I find his rudeness intolerable. ADV. absolutely, quite | increasingly | almost, nearly The job placed almost intolerable pressure on her. PREP. to The situation had become intolerable to him.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :