گزارش خطا در معنی کلمه 'intrusion'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 عمومی:: نفوذ

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: دخول‌ سرزده‌ و بدون‌ اجازه‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. media, press | unnecessary, unwanted, unwarranted, unwelcome VERB + INTRUSION resent PREP. ~ in I really resented his intrusion in a family matter. | ~ into media intrusion into the lives of celebrities | ~ on/upon an unwarranted intrusion upon the singer's privacy

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :