گزارش خطا در معنی کلمه 'inventory'

برای اصلاح خطاهایی که در معانی است، کافی است بر روی آیکن کلیک کنید. برای وارد کردن معانی جدید در انتها صفحه در قسمت 'معانی جدید' معانی خود را وارد کرده و بر روی دکمه 'ارسال' کلیک کنید .

فارسی

1 حسابداری و مالی:: موجودی موادوکالا

واژگان شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: سیاهه

شبکه مترجمین ایران

3 عمومی:: موجودی انبار

شبکه مترجمین ایران

4 عمومی:: صورت‌ كالا

شبکه مترجمین ایران

5 عمومی:: موجودی كالا

شبکه مترجمین ایران

6 عمومی:: دفتر دارایی‌

شبکه مترجمین ایران

7 عمومی:: فهرست‌ اموال‌

شبکه مترجمین ایران

8 عمومی:: آماربرداری

شبکه مترجمین ایران

9 عمومی:: سیاهه‌

شبکه مترجمین ایران

10 روان شناسی و مشاوره:: ترازنامه

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. complete, comprehensive, detailed, full VERB + INVENTORY compile, draw up, make, produce, take The manager is compiling an inventory of all the hotel furniture. | list sth on INVENTORY + VERB list sth The inventory lists many rare items. PREP. in an/the ~ There were no forks in the inventory. | on an/the ~ That lamp isn't listed on the inventory.

Oxford Collocations Dictionary

معانی جدید
نام و نام خانوادگی :
پست الکترونیک :
کد امنیتی بالا را وارد کنید :